محمد شادانی

محمد شادانی

منوي اصلي

آرشيو موضوعي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت
امکانات

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 36
بازدید دیروز : 16
بازدید هفته : 109
بازدید ماه : 178
بازدید کل : 13750
تعداد مطالب : 55
تعداد نظرات : 134
تعداد آنلاین : 1


محمدشادانی به عنوان یکی ازاعضای هیئت مدیره انجمن نخبگان سینمایی فجر انتخاب شد.ودوعکس در انتها

سلام به همه شما امیدوارم در تمامی مراحل زندگی موفق باشید

و اما سورپرایز ما برای شما :

 

محمد به عنوان یکی ازاعضای هیئت مدیره انجمن نخبگان سینمایی فجر  انتخاب شد....

 

اعضای هیت مدیره این انجمن :

 

1-  ارسلان قاسمی

 

2-  محمد شادانی

 

3-  بهراد رحمانی

 

4-  ابراهیم زارعی

 

5-  مهدی عطاران رضایی

 

6-  اکبر علی اصغری

و در مورد این انجمن باید بگم که این انجمن زیر نظر کانون فرهنگی هنری آل یاسین می باشد و با هدف حمایت از بازیگران نوجوان و همه علاقه مندان به فعالیت در عرصه سینما با مدیریت خود بازیگران نوجوان در رشته های که در زیر نام برده شده تشکیل شده است .

شاخه های فعالیت : 

کارگردانی - بازیگری - فیلم نامه نویسی ـ انیمیشن - عکاسی و ساخت فیلم کوتاه

 

عضویت برای همه امکان پذیر می باشد
جهت کسب اطلاعات بیشتر به آدرس وبلاگ این انجمن مراجعه نمایید
آدرس وب انجمن نخبگان سینمایی فجر :    www.fajrcinema.blogfa.com



نظرات شما عزیزان:

negar
ساعت1:04---28 ارديبهشت 1391
ey baba mordam lotfan b benevisid hanuzam montazeram

جیگر
ساعت23:31---17 بهمن 1390
فقط مال منهههههههههههه نه مال ترلانه نه مال هیچ کس دیگه حالا میبینید بذا چندسال دیگه عکس خودمو خودشو باهم میبینید

جیگر
ساعت23:30---17 بهمن 1390
عشششششششششششششششق منه ارسلان عاشقشم

ben
ساعت9:14---15 آذر 1390
خدا وبابا
نويسنده: بنیامین -
یه بچه کلاس اولی با معلم خودش در رابطه بادرس بالا مشکل داشت

صدای ناز می اید صدای کودک پرواز می اید

صدای ردپای کوچه های عشق پیدا شد

معلم در کلاس درس حاظر شد

یکی از بچه ها از قلب خود فریاد زد بر پا

همه بر پا چه بر پای شد بر پا

معلم نشعتی دارد معلم علم را در قلب می کارد

معلم گفته ها دارد

یکی از بچه های ان کلاس درس گفتا بچه ها بر جا

معلم گفت فرزندم بیا بیا جای من بنشین

چه درس فارسی داریم

کتاب فارسی را بردار

اب اب را دیگرنمیخوانیم

بزن یک صفحه از این زندگانی را

ورق ها یک به یک رو شد

معلم گفت فرزندم ببینبابا بخوان بابا بدان باباعزیزم

این یکی باباپسر جان ان یکی بابا

همه سرتاسر پر از بابا

ندارد فرق این بابا وان بابا

بگو ابو بگو اب و بگونانوبگو بابا

اگر بخشش کنی با میشودبا-با

تمام بچه ها ساکت نفس ها حبس در سینه ها

یه قلبی همچو اینه

یکی از بچه های کوی بن بست

که میزش جای اخر هست

و همچون نی فقط نا داشت

درقلبش یک معما داشت

سوال از درس بابا داشت

نگاهش سوخته از درد لبانش زردگویا هم درد

فقط نا داشت

به انگشت اشاره او سوال از درس باباداشت

سوال از درس بابای زمان دارد

تو گویی درسهایی بر زبان دارد

صدای کودک اندیشه ام می اید

صدای بیستون فرهاد یاشیرین صدای تیشه میاید

صدای شیرها ازبیشه می اید

معلم گفت فرزندم سوالت چیست

به گفتا ان پسر اقا اجازه این یکی بابا و ان یکی بابا یکی هستند

معلم گفت اری جان من بابا همان باباست

پسر اهی کشید واشک او در چشم پیداشد

معلم گفت فرزندم بیا اینجا چرا اشکت روان گشته

v پسر با بغضی گفت این درس را دیگر نمیخوانم

معلم گفت فرزندم چرا؟ جانم مگر این درس سنگین است

پسر با گریه گفت این درس رنگین است دوتا بابا یکی بابا تو می گویی!

که این بابا و ان بابا یکی هستند

چرا بابای من ناله ندارد و غمگین است

ولی بابای ارش شاد و خوشحال است

تومیگویی که این بابا و ان بابا یکی هستند

چرا بابای ارش میوه از با زار میگیرد

چرافرزند خود را سخت در اغوش می گیرد

v چرابابای من یک دم مرا در اغوش نم گیرد؟

چرا بابا ی ارش صورتش قرمز ولی بابای من تار است

چرا بابای ارش بچه هایش را همیشه دوست دارد

v ولی بابای من شلاق را بر پیکر مادر به زور وظلم می کارد

تو گویی که این بابا وان بابا یکی هستند

چرا بابا مرا یک دم نمی بوسد

چرا بابای من هر روز میپوسد

چرادر خانه ی ارش گل و زیتون فراوان است

ولی در خانه ی ما اشک و خون دل به جریان است

تو می گویی که این بابا و ان بابا یکی هستند

چرا بابای من با زندگی قهر است

معلم صورتش زردو لبانش خشک گردید

به روی گونه اش اشکی ز دل بخواست

v چو گوهر روی دفتر عشق می ریخت

و یک بابا ز اشک ان معلم پاک شد از دفتر مشقش



بگفتا دانش اموزان بس است دیگر

یکی بابا در این درس است و ان بابا ی دیگر نیست

پاک کن را بگیرید ای عزیزانم

یکی را پاک کردند و معلم گفت:

خدا را در ورق بنویس

و خواندند ان روز خدا وبابا

تمام بچه ها گفتند خدا وبابا

به امید موفقیت همه ی نوجوانان و جوانان

موفق باشیدبنیامین



مهسا
ساعت22:50---26 آبان 1390
یههه عالمه قالب خوشمل سفارشی قبول میکنم
اگه میخواین تشیف بیارید!


amir
ساعت20:06---25 آبان 1390
سلام
من شما رو لینک کردم محمد جان لطفا تو هم منو لینک کن
به امید روزی که سوپراستار سینمای ایران بشی


ben
ساعت9:14---8 آبان 1390
باران

بیاید یانیایدتوباشی

یانباشی خاطراتت

باشدیانباشدمن

خیس ازیادتوام

دوست دار تو
بنیامین


ben
ساعت16:17---27 مهر 1390
بهترین لحظه ها وقتیست که بهترینها به یادت باشند

بهترین نیستم ولی به یادتم...

دوست دار تو بنیامین


mohammad
ساعت11:04---5 شهريور 1390
سلام. پس نتيجه پيگيري قسمت ۱۱ مسافري از گرونگول چي شد? من منتظرم.ممنون.

ali
ساعت21:14---22 خرداد 1390
واقعاخوشحال شدم

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نويسنده: مهدی تاريخ: جمعه 20 خرداد 1398برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ


نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to mohammadshadani.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com